موج آخر

دوستان

این وبلاگ برای همیشه از ادامه ی کار کناره گیری کرده است.

مراقب سوء استفاده های نامهای جعلی باشید.

درپناه خدا .

گوینده

موج27

مادر سلام بر خم ابروی زخمی ات

بر پهلوی شکسته وبازوی زخمی ات

مادر سلام برهمه ی ناله های تو

آتش گرفت خاک زمین زیر پای تو...


موج26

با کمی تاخیر:!

ساقیا آمدن عید مبارک

 بادت...!

 

امید که نوروز امسال آغاز روز هایی باشه که آرزو داشتین

سر همه تون ســـــــــــــــــبز!


تاخیری خواهم داشت به مدتی نسبتا طولانی

شما خودتون به وبلاگ برسید تا دست پر برگردم ایشالا

نظرات فعاله


موج25

ادامه نوشته

موج24


او کوله پشتی را برداشت و راه افتاد... رفت تا دنبال خدا بگردد و گفت: تا کوله ام از خدا پر شود بر نخواهم گشت. نهالی تکیده کوچک، کنار راه ایستاده بود. مسافر با خنده، رو به درخت کرد و گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن.
درخت زیر لب گفت« ولی تلخ تر از آن است که بروی و بی توشه برگردی. کاش می دانستی آنچه در جست و جوی آنی، همین جاست!
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه می داند؟ پاهایش در گل است، او هیچ گاه لذت جست و جو را نخواهد یافت و نشنید که درخت گفت: اما من جست و جو را از خود آغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید، جز آنکه باید ببیند.
مسافر رفت و کوله اش سنگین بود.
هزار سال گذشت، هزار سال پرپیچ و خم... مسافر بازگشت، رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود. به ابتدای جاده ای رسیده بود که روزی از آنجا آغاز کرده بود.
درختی هزار ساله تنومند و سبز کنار جاده ایستاده بود. زیر سایه اش نشست تا کمی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد، اما درخت او را شناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کوله ات چه داری؟ ئآن روز که می رفتی، در کوله ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود! اما جاده آن را از تو گرفت. حالا در کوله ات جا برای خدا هست. درخت قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت.
مسافر چشم هایش از حیرت و شوق درخشید و گفت: هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته این همه یافته ای!
درخت گفت: علت آن است که تو در جاده رفتی و من در درون خود. پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جاده هاست.

ممنون از کیانای مهربان


موج23


  


ادامه نوشته

موج22

آتش سوزوندن های مائده لطفی!!!

"میخوام یه چیزی بگم بخندین...

بغل دستی من اسمش ارغوان بود.
دبیر ریاضیمون برگه ی امتحانمونو داد.ارغوان 19/5 شده بود.
گفتم ارغوان برگه تو بده میخوام برای مامانت نامه بنویسم بیاد مدرسه.
گفت بابا ننویسی مامانم بخونه بیاد مدرسه.
بهش گفتم 19/5 شدیا. بده بنویسم بخندیم.
برگه ی ارغوانو گرفتم و زیر نمره ای که خانوم داد نوشتم:

با سلام

خانم شفاعتی

لطفاً جهت بررسی وضعیت درسی فرزندتان روز دوشنبه ساعت9 به مدرسه مراجعه فرمایید.

باتشکر

یه امضای الکی هم زدم زیرش ولی فامیلی دبیرمونو ننوشتما.
آقا...جونم براتون بگه. با ارغوان کلی خندیدیم .

روز دوشنبه:
ارغوانو دفتر صدا زد.ارغوان رفت . وقتی برگشت رفتم پیشش...گفت بمیری مائده .(باخنده)
گفتم چرا؟؟؟!!!(باخنده)
گفت مامانم برگه رو دیده .اومده مدرسه. گفتم مگه نرفته ختم فامیلتون.
ارغوان که هنوز بین شوک و خنده و ...مونده بود گفت که داشته لباسا رو بر میداشته .برگه رو دیده خونده اومده مدرسه. به خانوم موسوی(دبیر ریاضی) گفته خانوم دختر من که 19/5 شده نمره اش خوبه چرا گفتین بیام مدرسه؟ خانوم موسوی هم گفت که من نگفتم...
چشمتون روز بد نبینه.
مُردم از خنده...ولی فکر نکنم خانوم فهمیده باشه که من نوشتم...
خب بابا تقصیر من چبه ...منِ بیچاره ...:)
ولی خودمونیم خیلی کیف داد...هنوز هم وقتی برا بقیه تعریف میکنم ، کلی میخندیم."

موج21

سلام

صرفا اومدم بگم دوستون دارم ؛

همین!

موج20

زیرو بم ها


پیچ و خم ها


کوچه های دوستی را می شناسم


من نقاب چهره ها را


چهره ها را می شناسم


چار فصل دوستی را


باد را و برف را، سبزه، مگس را می شناسم


من پیام چشمها را


من زبان قلب ها را


من نیاز گوشها را


فکرها، احساس ها را می شناسم


با سکوت خویش


من نهضت دور و ناپیداترین نا گفته ها را


رمز و راز و عمق و سطح گفته ها را


هر که را و هر چه را در جای خود،


من با تمام هستی و با بودن آن می شناسم


دشمنان را


دوستان را


دوست باید داشت


بی توقع،بی نیاز


دوست باید بود


کوه ها راکاه باید یافت


کاه ها را کوه باید دید


یا که باید با غرور خویشتن ها ماند.


فریدون ایل بیگی


ادامه نوشته

بچه ها با بلاگفا و این اوضاع قالب ها چه کنیم؟

قالب وب شخصی خودمم حذف شده و شدیدا کُفریم!!!

پیشنهاد بدین

_________________________________________________________________________________

از قالب جدید راضی هستین؟؟؟؟