پست همیــــــــشگی من

من در برهوت تنها نیستم ...


چرا که برهوت با من است ...


مینشینم اینجا ...مثل یک میزبان ... سفره ای از جنس حرف .... به صرف چای و شیرینی ...


            

تو رفتی یا نه ؟

gharar shod jouri bashad ke hamishe bashad , sakhte , vali alan manam raziam

بیا بخند , به من ! به ما ! بیا دنیا را خر کنیم :)

گاهی هم میشود میبینی رفتی داخل یک خلصه ...

نه با کسی کنار می ایی , نه میتوانی درست مثل ادم با کسی حرف بزنی

پاتوقت را عوض میکنی از ان کافه ی وسط پاساژ که فکر میکنند خیلی آس تشریف دارند ...

میروی به یک کافه ی دنج و پرت که هیچ کس نمی اید بگوید خرت به چند ؟!

خودت پا میشوی سفارشت را روی میز مینویسی پولش را حساب میکنی منتظر میمانی تا برایت بیاورند ...

همان جا که میفهمی کاپوچینو را تلخ تلخ خوردی , بدون اینکه جاشکری را توی فنجان خالی کنی ...

همان جایی که میفهمی حالا دیگر تلخی اذیتت نمی کند ....

همان جایی که میفهمی طبعت عوض شده ... همان جایی که فقط یک دوست همراه تو می  اید !

ولی برای حفظ ظاهر و همان طوبی بودن که لب به چیز تلخ به جز شکلات تلخ نمیزد , میروی و ظرف

شکر را می اوری و خالی میکنی در کاپوجینو ...

همان جا دو تا دسبتبد به نیت دوستیمان میگیریم و پیمان میبندیم که بمانیم !!!

بی قضاوت , بی دخالت , بی حسادت , بی رقابت , بی اظهار نظر در عقاید و طرز فکر های شخصی ,

بی حساب کتاب منو تو چون دیگر شدیم ما ,

با احترام  , با صداقت , با رفاقت , با تمام وجود محبت , از صمیم قلب نگرانی ,بی انتها از خود گذشتگی

پایه بودن بی قید و شرط تو همه چیز ...

و من خوشحالم که قبل از بستن این پیمان اخرین قهوه ی شیرینم را هم خوردم ....

چون میخواهم بشوم همان چیزی که میخواهم ...خوشحال بشوم

خوشحالی از حضور دوستی که همانند خواهر دوستش داری , و دلتنگش میشوی که دیگر همشهری ات

نیست میخندی به لهجه اش و او فقط گوش میکند و همراهت میخندد !

خوشحالی از حضور کسی که شده مغز تو ... فقط شرایط را برایش میگویی و بهترین تصمیم را بهت

پیشنهاد میدهد ... میترسم بعد از مدتی فکر کردن را فراموش کنم ....

خیلی خوشحالم که هست .... اینقدر همراه هست !

خوشحالی از حضور کسی که .... , یک روز یه یاد ماندنی را با هم رقم میزنیم .... 

خوشحالی از بودن کسی به اسم مادر ... که همه ی احساست را میفهمد

فقط با یک نگـــــــــــــــــاه !

خوشحالی از اینکه خدا هم هست , و میگوید مرا نمیبینی ولی من حواسم بهت هستا !

فقط خوشحالم از این همه خوشحالی , همین ! 







من کمی سرما را هم دوست دارم !

دوست ندارم هوا سرد بشود , ان موقع سرما میخورم , بیحال روی تخت دراز میکشم , و حوصله ی تنها

چیزی که دارم تلفن همراه  مشکی ام است که به تازگی خراب شده ...و باید به ان خیره نگاه کنم , بدون اینکه

پیامی از سمت تو صفحه ی گوشی را خاموش و روشن کند با مضمون این که : لباس گرم یادت نرود ! 

حالا دیگر فرقی هم ندارد این سرما ! چیزی که نباید اتفاق بیوفتد افتاد , من سرما خوردم , بیشتر از انچه

که فکر میکنی حالم بد است نبخاطر سرفه های بی وقفه یا بی حالی و تب ! .... چرایش را میخواهم

فراموش کنم , فراموش که نه , میخواهم با این چرا ها کنار بیایم , بنشینم کنار شومینه , یک ظرف از

سوپی که مامان برایم درست کرده را با لذت بخورم , و بخندم به اینکه مزه ها را با این سر ما خوردگی متوجه

نمیشوم ولی باز هم میگویم : این سوپ چرا ابلیمو ندارد ؟!!

خودم را سرگرم امتحان های دانشگاه و کلاس زبان و کلاس های مختلف روانشناسی کرده ام .

گاهی نمفهمم روز و شب هایم چطور تمام میشود , هنوز یک کتاب را تمام نکردم هوس خریدن کتاب های

دیگر را میکنم ! دو پیشنهاد کاری خوب را احتمالا بررسی خواهم کردم ! ناراحتم که کمتر دوستان

قدیمی ام را میبینم ! بیشتر وقتم را با افراد جدیدی که وارد زندگی ام شدن میگدرانم

دوستان خوبی که وارد زندگی ام شدند...

AT : ناتالی عزیزم شمع سفید روشن شد !

AT 2 : مرسی از دوستان که همیشع میان وب و نظر میزارن

AT 3 : بچه های اف بی ای دی هاشونو خصوصی کامنت کنن ادتون کنم 

AT 4 : وی چت هم فیلتر شد که ! تسلیت میگم !

AT5 : اگه بودی این اهنگ را دوتایی با صدای بلند میخواندیم


http://www.s4.topseda.ir/92/9/23/Kamy%20R%20-%20Nemidoonam.mp3




 



گاهی باید ساکت باشی  

سلام .

همیشه یکی با صدای خودت داره باهات حرف میزنه دقت کردی ؟!

این صدای من دیگه از حرف گذشتـــــــــــــــه .... خفم کرد اینقدر چرت و پرت گفت تو گوشم !

دیگه امروز عصبی برگشتم بهش گفتم طوبی "خفه شو" لطفا  !!!

فکر کنم تاثیر داشت ... معلوم نیست کجاس , باید برم از دلش در بیارم ! 

داشتم فکر میکردم چقدر خوبه اگه خودم هم کم صحبت کنم , کم صحبت کردن هم به تصمیماتم

اضافه شد ....



گلدان گلبهی

سلام .

از این که چرا این همه مدت اپ نکردم بگذریم , ولی از اینکه زدم لپ تاپ مو داغون کردم نمیتونم بگذرم . :(

ولی خب بگذریم , تو این دوره زمونه که همه دارن دنبال قوطی رنگ میگردن که خودشونو عوض کنن اگه

خودت باشی بهتره ... نمیدونم چرا خسته نمیشن از این همه شعار از این همه ادا !!!!

نه اونجور که وانمود میکنن دین دارن , نه میتونن خود واقعیشون باشن !!!

من خیلی راحت ازین ادما میگذرم خیلی خیلی راحت ...

این هفته واقعا بهم ثابت شد خیلی ادم لجبازی هستم !!!!!!

بهم ثابت شد خونوادمو از هر چیزی بیشتر تو زندگیم دوست دارم از هر چیزی , مخصوصا بابام !

و این که هنوز برای یک زندگی دیگه اماده نیستم ! 

گاهی امدن و رفتن یک ادم توی شرایط خاص چه چیز ها رو که بهت ثابت نمیکنه !

کوچیک ترین تصمیم , بزرگترین تغییرو میتونه بده تو زندگیت !

کلاس زبان از امروز شروع میشه , دلم برای زبان واقعا تنگ شده بود ! 

همایش دکتر فردوسی هم پررررر !!!! نمیتونم اولین جلسمو نرم بخاطر همایش !!!!

جدال و انتخاب سختی بود !

ولی من کلاس خودمو ترجیح دادم ....

جلد یک رمان رو هم طراحی کردم این هفته رفت واسه ی چاپ ...

پی نوشت : یه گلدون دیدمممممممممم گلاش گلبهیهههه خیلی نازههه میخوام بخرمش :)

حتی اسمشم نمیدونم فقط میدونم شمعدونی نیست !




طوبی هنوز هم داوینچی !!! :دی




سلام به همگی ... این یکی از اخرین نقاشیام ... که الان رفته واسه لمینت و قاب ... !

3>

افکار من همین حالای حالا

سلام .

بالاخره پیداش کردم و خریدمش , بوی تو رو میده ... به نسبت ادکلن گرونی بود ... 

فقط یک تصمیم جدید می گیری , یه تصـــــمیم خیلی خیلی بزرگــــــ ...

سعی میکنم فقط مراحلو را پشت سر بگذارم ...

بیشتر لبخند بزنم ,

کمتر حرف بزنم ,

بیشتر بشنوم ,

کمتر قضاوت کنم

بیشتر لذت ببرم ,

کمتر ناراحت باشم

دیگه نقش بازی نمیکنم خوشحالم ,

اطرافیان از این بعد , بُعد درونیهِ واقیمو خواهند دید ... !

دور برم پر شده از ادمای نفهــــــــــــــــم , ( نه همشون ) ,

سعی میکنم با اونا کاری نداشته باشم

 ارتباط برقرار کردن با هر کسی ممنوع تا اطلاع ثانوی ...

 دنیای مجازی رو کمرنگ تر خواهم کرد ,

دوباره دست به قلم بردمو نوشتم ...

اولین باری که شعرم عاشقانه نبود ...

چالشی که با عقایدم دارم هنوز سر جاشه ...

میخوام بهش فکر نکنم ....

نقاشی در بهترین وضع ممکنه ...

قلموی شماره ی 6 ام شکست ... :(

تمرینای تمرکز تعطیل ...

به مراسم فال قهوه خواهم رفت !

امضاء : طوبی


در جهت اب , بر خلاف قانون من

سلام .

همیشه هم موافق بعضیا باشی , خوب نیست ! خودشونو تحویل میگیرن , بیش از حد ....

در نتیجه اگه میبینی باهات کاری ندارم واس اینه اونقدرام شاخ نیستی . بعله !!! *

باید در مسیر رودخونه حرکت کنم ... البته به اجبار . من همیشه خلاف جهت اب حرکت میکنم

نظرام با نظرای همه فرق میکنه ... دلیل مشکلات جدیدم هم همینه ...

فعلا مدتی باید سعی کنم تابع باشم و تابع زندگی , تا ببینم چه پیش خواهد اومد ...

عید قربان رو که گذروندیم , عید غدیر مونده ولی , عید همتون مبارک باشه ...

مامان بزرگ من هم سید هست و من یه دو روزی رو میرم اونجا ...

لباس عید غدیر امسال مطمئنا سن من رو بالاتر نشون میده :)

یک تونیک کوتاه زرشکی با شلوار و شال سفید ... :| ( اگه بده بگید بهم )

دلم برای خیلی ها تنگ شده ... مخصوصا اون یه نفری که عید غدیر پارسال بود ...

عیدی هم گرفتم ازش D: ...

اشکال نداره که امسال نیستــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ...

هر جا هســــــــــــــــــــــــــتی خوش باشی ...

من هنوز هستــــــــم کادوی پارسالت هم هست ... جای خالیت هم هست البته ....

پی نوشت : اون * و جملات قبلش مربوط میشه به یکی که میاد وبو میخونه و تیکه پرونی

میکنه ... دعا کن روز عید نبینمت ... :)

پی نوشت 2 : سلیقه ی ما هنوز هم عین همه ...

من مایلی گوش میدم , اوانسنس , اسپانیا , روانشناسی ...

تو مایلی گوش میدی , اوانسنس , فرانسه , جامعه شناسی ...

http://dl.moshtabmusic6.ir/music/Year92/Shahrivar/Miley%20Cyrus%20-%20Wrecking%20Ball%20%28CDQ%29%20%5B320%5D.mp3

دانلود کنید اگه اهنگ مایلی سایرس گوش میدید .... wrecking ball 

پی نوشت 3 : عید همگی مبارک



من یک روانـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی !

سلام .

حال شما ها خوبه ؟!

حال من که تعریفی نداره , اینقدر حرف دارم برای گفتن که نگو , خسته ام , احساس الان منو

فقط باید تجربه کرده باشی , تو اوج تنهایی که خیلی به بودنش احتیاج داری و نیستـــ , ...

سرو کله ی کسی توی زندگیت پیدا میشه که خیلی خوبه , خیلی خیلی خیلی خوب ...

اونقدر که با یکبار دیدنش حس میکنی در نبودش یه چیزی کمه , پا روی احساست میزاری و میگی

وقتی میدونم به جایی نمی رسیم بهتره شروعش نکنیم , وقتی هنوز قلبم مال خودم نیست نمیتونم

دل ببندم , تصمیم عاقلانه ی من با مرگ احساسم همراه بود , نمیخوام باشی و خاطره بسازی بعد بری

من به سختی به این تنهایی عادت کردم , سخته که دوباره تنها نباشم بری و مجبور بشم دوباره به این

سایه ی تاریک عادت کنم , همین یک هفته هم زیاد بود , وقتی کسی را دلبسته میکنی , در قبالش

مسئولی , مسئـــــــــــــــــــــــول , تو نیستی ولی من میگویم دوست خوبی داشتم ,

دیدی چقدر به نفع جفتمون شد ! شاید الان ناراحت باشی ولی بعدا از من ممنون خواهی بود

( pak shod)

هنوز هیچی نشه شدم جزو انجمن روانشناسی دانشگاه ...

مطمئنم فعالیت هام به چشم خواهد اومد , دانشگاه یه محیطیه که خیلی با تصورم فرقی نداشت

و من از این بابت خوشحالم , تحت تاثیر حرفام توی کنفرانس امروز رئیس دانشگاه شمارشو اخر جلسه

بهمون داد و گفت برای کار های انجمن میتونیم شخصا باهاش در تماس باشیم , این یک موفقیت برای ما

حساب میشه ...

دانشگاه رو دوست دارم , همین که از خونه و خاطراتش دورم برام خیلی ارامش بخشه ...

گاهی با خودم هم لج میکنم , خیلی شدید ! 

فعلا من باید به عنوان نقش اول سریال زندگیم بازی کنم , اون هم با منو احساسم بازی میکنه !

گاهی میگم چطور میخوام یک روانشناس بشم در حالی با روان خودم هنوز مشکل دارم ؟!


شاید کمی حالا  ...

فقط میتونم بگم ...

حس و حال این روز هام عجیب در همه ...

گاهی واقعا نمیشه گذشتـــــــــــــ !!!!!!!!

ناهار حاظره ...

من دارم سفره رو میندازم ... اول 4 تا بشقاب برداشتم ... بعد یکیشو گذاشتم سر جاش ...

شد 3 تا ... ینی ماامان بابا مهدی ...

منم که هی بخودم میگم تو نباید غذا بخوری ... نباید غذا بخوری ... نبایددددد ...

بعد  بشقابا رو چیدم اومدم ظرف خورشت رو ببرم ...

خورشت بادمجون خوش رنگ با یک روغن خوشمزه که روشه ....

دونه به دونه لپه هاش دارن باهام حرف میزنن ... :)))))

و من یه بشقاب دیگه با خودم میبرم سر سفره ...

و هی بخودم میگم تو نمیتونی غذا نخوری ... تو نمیتونی غذا نخوری ... نمیتونی ...

و الان درحالی دارم پست رو میزارم که بشقاب پلو خورشت با بورانی کنارمه و هم دارم

ناهارمو میخورم ...4جاتون خالی ... :))))


almost is never enough

 



http://www.uploadtak.com/images/d1533_Yours_Truly_2.jpg


I like to say we gave it a try
I like to blame it all on life
Maybe we just weren’t right
But that’s a lie, that’s a lie

And we can deny it as much as we want
But in time our feelings will show
Cause sooner or later
We'll wonder why we gave up
The truth is everyone knows

Almost, almost is never enough
So close to being in love
If I would have known that you wanted me
The way I wanted you
Then maybe we wouldn't be two worlds apart
But right here in each others arms

And we almost, we almost knew what love was
But almost is never enough

If I could change the world overnight
There'd be no such thing as goodbye
You'll be standing right where you were
We'd get the chance we deserve
Try to deny it as much as you want

But in time our feeling will show
Cause sooner or later
We wonder why we gave up
The truth is everyone knows

Almost, almost is never enough
So close to being in love
If I would have known that you wanted me
The way I wanted you
Then maybe we wouldn’t be two worlds apart
But right here in each others arms
Yeah we almost, we almost knew what love was
But almost is never enough

اضافه ها حذف میشوند ... این قانون من است ...

مطمئنم حتی تصورش را هم نمیکردی ... من را ببینی ان هم امروز ...

وقتی جلوی در مغازه وایستاده بودی و به ماشین ها خیره شده بودی ...

و من از دور برای این خل چل بازیات هر هر میخندیدم ....

چشمات خیلی خندد ه دار شده بوود وقتی دیدی وایستاده ام کنارم هم مامانم داره میاد  .... 

به مامانم از دور که دیدمت گفتم بفرمااااا اقا چع ایستاده دم در ...

مامانم گفت منتظر تو بوده حتمااااا و هر دو اروم خندیدیم ....

بخاطر حرف های اون روزت یادم نبود پولی ک باید رو بهت بدم ... بس که حرف میرنی ... البته

با نگاهت ...  خب امروز بدهیمون صاف شد ... فکر نکنم دیگه گذرم اونورا بیوفتد ... 

تو حذف شدی ... چون ما اصلا به هم نمیخوریم ...

پی نوشت : خوشحالم که مامانم این قدر میفهمه ...  البته میدونه که من خودم حواسم به همه چی هست

پی نوشت 2 : هر روز پاییزه ..




این بار با تو سخن خواهم گفت ...

مکالمه ی اون روز رو هزار بار پیش خودم مرور میکنم ...( بین من و یک فرد جدید که سعی داره یه وجه

اشتراکی بین خودمون پیدا کنه )

ناخوداگاه لبخند میزنم ...

شاید اون هم الان داره به من فکر میکنه...

وقتی یک شکست رو تجربه میکنی دیگه خیلی سخت میتونی اعتماد کنی ...

ولی من میخوام سبک سنگین کنم و توی این مدت خودمو بیشتر بشناسم ... 

درسته هیچکی دیگه برای من تو نمیشه ولی میخوام به خودم فرصت بدم ... فرصتی برای اشنایی

با اون طوبی واقعی که خیلی وقته ازش بی خبرم ...

اولین بارون پاییزه گرگان رو دیدی ؟؟؟؟ چقدر قشنگ بود !

چقدر حس خوب داشتت .... همه چی تازه و خنک شده بود .... منم لب تاب روی پام کنار پنجره نشسته بودم

و اهنگ همیشگی داشت play میشد ...

بوی سیر داغ خونه رو برداشته بود ... مامان یک کشک بادمجونی درست کرده بود که نگو ... 

امروز کلی درگیر کارای دانشگاه بودم ...

بعدشم دیدار با دو دوست قدیمی ..... بعدشم ناهار با بچه ها ...

بعدشم خواب .......

خوابی که با صدای بارون بلند شدم .... کلا روزا خوب میگذره ...

پی نوشت : نرگس دلم خیلی برات تنگ میشه

پی نوشت : ووقتی یه استاد داشنگاه بشه دوست خوبت دیگه چی از خدا میخوای ؟ :)

پی نوشت : حمید جان دادا به حرفات فک میکنم ....

پی نوشت : دلم میخواد نمایشاه دیر تر برگزار بشه برسم چند تا کار ارائه بدم ...

پی نوشت : من دارم با کی حرف میزنم تو این پست ؟؟؟؟؟؟؟ :)))


اهنگ عشق من ... از امید جهان

این اهنگو دوس دارم

http://dl.azarava.com/music/pack15/Omid%20Jahan%20-%20Eshghe%20Man%20-128-www.AzarAva.com.mp3

کمی عشق نوشته


ادامه نوشته

در حسرت چشمای تو

دلم همون نگاهتو میخواد ...

که وقتی ازت چیزی میپرسیدم که خیلی احمقانه بود با تعجب  منو خیره خیره نگاه میکرد ...

و در نهایت میخندیدی و جوابمو میگفتی در حالی که

من فقط و فقط به عشق دیدن اون چشم ها اینقدر احمق میشدم ....

برای اون خیره شدن هات ...

خوش بحال اونی که تورو با خودش برددددددد اون چشما الان ماله خودش شده .. ...

پی نوشت :

پشیمونم که عشقمو ابراز نکردم ...

پی ننوشت :

اهنگ وبم همونیه که تو همیشه میخوندیش ... :'(

دلم برات تنگ شده ................................................................


چند بیت احساس ( بانوی رویاهای من اثر استاد فریدون مشیری )

وقتی که خسته ی این همه حجوم فکر به مغزم بودم ... میدونستم هیچ چیزی به جز

بیت های فریدون حالمو خوب نمیکنه ... خیلیا به حافظ اعتقاد دارند ( منم دارمااا ) ولی اگه

به شاعری از صمیم قلب ایمان داشته باشی با شعرای اون برای خودت فال بگیری

تاثیرش بیشتره و راست تر در میاد  .... منم سری زدم به ابیات استاد فریدون مشیری

چشمامو بستم و کتاب رو باز کردم ..... عجیـب بود برام .... تو اوج دلتنگی اینارو بخونی

خیلی حس خوبی داره ... میزارم براتون بخونید شما هم ... خیلی زیباست ...

بانوی رویاهای من

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم

اکنون که پیدا کرده ام , بنشین تماشایت کنم ...

الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم

گل های باغ شعر را زیب سر و پایت کنم

بنشین که من با هر نظر, با چشم دل, با چشم سر

هر لحظه خود را مست تر, از روی زیبایت کنم

بنشینمو بنشانمت انسان که خواهم خوانمت

وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم

بوسم تور با هر نفس ,ای بخت دور از دسترس

ور بانگ برداری که بس! غمگین تماشایت کنم

تا کهکشان ,تا بی نشان, بازو به بازویت دهم

با همزمانی ,همدلی, جان را هم اوایت کنم

ای عطر و نور تو امان یک دم اگر یابم امان

در شعری از رنگین کمان بانوی رویایت کنم

بانوی رویاهای من, خورشیددنیاهای من 

امید فرداهای من ,تا کی تمنایت کنم ...؟!

پی نوشت : نمیدونم چرا اینقدر با شعرای فریدون حال میکنم ...شاید چون متوجه شهریوره :)))

پی نوشت 2 : این شعر را تغییر دادم و دوباره خواندمش ...

                 خیلی قشنگ شد نه به قشنگیه شعر های فریدون ...

                 اما لایقش هستی که بشنوی ... من در قلبم میخوانم ...

                 امیدورام روزی این شعرم هم به همراه بقیه غزل هام  دستت برسد ...

خوشبختی من


اگر سرت را روی سینه ام بگذاری…

هیچ صدایی نخواهی شنید..

قلب من طاقت این همه خوشبختی را ندارد …

رقص قلمو های من ...

×وقتی که حتی روزتو با یک لبخند شروع میکنی میتونی تفاوت اون روز رو با بقیه روز هات حس کنی ..

مهم نیست که اولین کسی که بهش لبخند میزنی کی باشه ...

من هر روز به سقف اتاقم لبخند میزنم ...

×کلا دوره ی متفاوتی رو حس میکنم هم توی خودم هم توی دیگران

و روز به روز به نتایج جدید میرسم ... مثلا اینکه نقاشی روح ادمو جلا میده یجور تخلیه ی

انرژی حساب میشه

حرکت قلموی شماره ی 6 و صدایی که داره واقعابرام لذت بخشه ...

وقتی دارم با قلمو ها نقاشی میشکم فکر میکنم اونها دارن میرقصن ...:)

× دلم میخواد از ثانیه به ثانیه عمرم لذت ببرم حتی از صدای قلموی شماره ی 6    :)


وقتی که 18 سالت میشه ....

18 سالگی یه فرقی با بقیه سن ها داره ...

من اینو مطمئنم .... یه فرقی که تو هیچ کدوم از تولد هام

حسش نکردم ....

اونایی که تحربه کردن باید منظورمو بفهمن ..

اونایی ام که هنوز 18 سالشون نشده بزودی متوجه میشن ....

و من یک 16 شهریور دیگر را پشت سر گذاشتم و وارد

یک 365 روز دیگه شدم اینم عکس کیک تولد من ...

جاتون خالی خوشمزه بود :)


این عکس هم حسابی صورت همدیگرو

کیکی کرده بودیم کیک بیچاره له شد :))


دخترااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییی گل

روزتون مبارککککککککککککککککککککککک

ایشالا همیشه روز روزٍِ شما وُ ایام به کامِتون باشه ....

خیلی دوسِتون دارم ...



عشق کوچک




عاشق این عکسم ....... :'(

کشف ...

چند تا چیز جدید کشف کردم راجع به خودم ...

البته نتیجه درست کردن شام بود :

خرد کردن و حلقه حلقه کردن قارچ یکی از لذت بخش ترین خردکردنی هاست ....

کل خونواده سیب زمینی سرخ کرده رو با سس میخورن من با ماست

ینی خلال های سیب زمینیو میزنم تو ماست میخورم ...

یه چیز دیگه این بود که اصن امکان نداره من بخوام سیب زمینی

یا چیزی سرخ کنم یکم نون تو روغنش نزنم نخورم :)

خب نون روغنی خوش مزه اس خب ...


شهریوری ( امیر تتلو )


♫♫♫

امشب باز   رفتی زود
اما خب   عطرت موند
با گریه  منو خوابوند

تو دوست داری که در ری سریع
من یه احساسیه شهریوری
تو داری حوصلمو سر میبری
میپیچی به پر و پای من بی دلیل
تو کاری نمیکنی لب و دهنی
فقط حرف میزنی

دیگه دوره دوره
فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه
حالا که این همه وقت این حرف ها تو خونه بوده
خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه

♫♫♫

این تویی که باعث افت منی
عادته حرف مفت بزنی
تو خودتم میدونی دیگه نمیکشی
باید دل از منه قفل بکنی

تو دنبال دیدن بغض منی
عادتته همرو بر بزنی
من حالم بهم خورده از این
رابطه که خورده زمین

تو دوست داری که در ری سریع
من یه احساسیه شهریوری
تو داری حوصلمو سر میبری
میپیچی به پر و پای من بی دلیل
تو کاری نمیکنی لب و دهنی
فقط حرف میزنی

دیگه دوره دوره
فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه
حالا که این همه وقت این حرف ها تو خونه بوده
خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه

یار کشی ...

همه یکطرف ...

تو یک طرف...

تو با من ...

طرف من...

نقاشی ها ی طوبی داوینچی !!!! :))


استاد پرویز پرستویی

نقاش نوشت : بخدا خود نقاشی خیلی بهتر بود ...تو عکس بد افتاده ...

این دفه از نقاشی راضی بودم ^_^

منو باشگااااااااااااااااااااااااه :)

سلام سلام سلام ...

اول اینکه فردا شب نقاشیه جدیدو میزارم واستون :))  حدود اخرای شب

خب خوبین خوشید سلامتین ؟! ما نیز هستیم ...

جای شما خالی میریم باشگاه ایروبیک میزنیم به بدن

بدشم بدن سازی اصن رسما خودمو میکشم تا برگردم ....

هیچی دیگه سر راه دارم میام خونه دو کیلو شیرینی نارنجکی و رولت میخرم میام با چایی میخورم ..

فقط نمیدونم چرا لاغر که نشدم هیچ 2 کیلو هم اضافه کردم ... اخه چرا ؟؟؟؟؟


دغدغه

سلام .

حالم خوبه . انتخاب رشتمو کردم .. تکلیفمم معلومه ...

تو شهر خودمون قراره برم دانشگاه ...

این روزا دغدغم این بود که چی بزنم کجا بزنم اصن کجا قبولم ....؟؟؟

اخرشم به تصمیم خونواده احترام گذاشتیم و قبول کردیم

همین جا بمونیم بعله !

فقط روانشناسی زدم ....روانشناسی حس میکنم از پسش بر میام ...

یه کار جدید نقاشی رو شروع کردم تا اینجاش که عالی بوده

ینی واقعا خودم خوشم اومد ...

بزودی تموم که شد میزارم براتون اماده باشین ...

شعر ها هم که روز ب روز دارن زیاد تر میشن ...

الان ارزو دارم این شعرا روزی یک کتاب بشه ! ینی میشه ؟!


وب نوپای ما....

چند وقت پیش با یکی از دوستا م یک وب جدید زدیم ....

از دوستای گلم خواهش میکنم برید سر بزنید و لینک کنید ....

اگه با  توجه به موضوعه وبمون مطلبی داشتید

اطلاع بدید با اسم خودتون ثبت میکنیم در وبلاگ ...

بیاین تو این کار خوب سهیم باشیم ...

منتظرم لینک کنیداااااااااااااااااااااا 

http://taraneyemohabat.blogfa.com

اهدای عشق , اهدای زندگی