سلام
بالاخره بعد از چند وقت تصمیم گرفتم به روز کنم
چند روزیه که فکرم خیلی مشغوله...البته موضوع همون دل مشغولی و ذهن آشفتگی های همیشگیه
همون تعجب از آدم ها...از کارهامون...رفتارمون...حرفامون...افکارمون!
احساس خفگی میکنم...
اصلا بزارید برم سر اصل مطلب...میخوام ساده بگم...ساده تر از همیشه
چند شب پیش رفته بودم خرید
هر چی میگذشت بیشتر حالم بد میشد و ناراحت میشدم!
از چی؟!
از این همه بی بندو باری....از سرو وضع آدما...از ظاهرشون...از رفتارشون...
به کجا داریم میریم ما؟!چمون شده؟!انگار فراموش کردیم اون دنیایی هم هست...حساب و کتابی هم هست...
انگار فراموش کردیم "خدایی" هم هست!
مغازه ها و فروشگاه ها که پر شده از لباس هایی که شبیه لباس دلقکه!لباس هایی که شأن و ارزش ما رو زیر سوال میبره...
...
خیلی هامون خیلی چیزا رو میدونیم...ولی فقط در حد دونستنه...هیچ وقت به عمل نمیرسه
این روزا همه جا پر شده از افکار و حرفا و شعار های قشنگ که اگه هر کدوممون حتی به یکیشون عمل کنیم دنیا گلستون میشه
یاد گرفتیم چیز هایی رو بگیم و بنویسیم که یا بهش اعتقاد نداریم یا بهش عمل نمیکنیم...
کاش به خودمون بیایم...کاش ارزش خودمون رو درک کنیم...
کاش بفهمیم که خدا چقدر دوستمون داره...چقدر منتظرمونه!
کاش به خودمون بیایم...
کاش...