3DAYE JAVAN

اخبار و اطلاعات شبکه جوان

3DAYE JAVAN

اخبار و اطلاعات شبکه جوان

امروز؟

امشب از ساعت 8 آنلاین دور همیم!! و به هم میگیم


که امروز مون چطور گذشت؟!؟!


نظرات 337 + ارسال نظر
hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ

بچه ها ترو خدا ببخشید داشتم میحرفیدم واسه فاطمه تعریف میکردم!
سلاااااااااام...اینم جواب سلام شما
هیچی دیگه انقد قیافم جدی بودو چادری بودم فک نمیکرد من حدیثه باشم بعد رفتم با عمو منصورو عمو سعید سلام علیک کرد...خانم عرفانیان گف چقد زود اومدی!!!!گفنم تازه میخواستم زودتر بیام!دیدم فعلا خبری نیس گفتم برم یه کم بکوبونم دهن دشمن!...

افرین

مرضیه فرهادیان یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ

اِ راستی سلام حدیث خانوم

ستاره نادری˙·٠•●♥●• ●•٠ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ب.ظ

فاطمه جون من دلم بستی میخواد

الهی عزیزم!! وای ستاره .....ما داریم کاش بودی...

مینا اکبری یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

اقا کیوان ازاین به بعد بههت میگیم داداش کیوان.خوبهههه؟؟؟؟؟؟

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

آقا کیوان ماهم مثل خواهرات...البت اون قضیه ناخن تا دلتون بخواد واسه من اتفاق افتاده درکتون میکنم

فاطمه مهدی نژاد یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

فاطمه من ساعت 9:45 از خواب بیدار شدم
نه دست و رو شسته نه صبحونه خورده رادیو
رو روشن کردمتا خود ساعت 1!
صدای حدیثه رو هم شنیدم!
محض اطلاع!

وای راستی بچه ها من با فاطمه حرف زدم! خیلی باحاله

حورا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ب.ظ

بچه هابود اید شبکه 3 طوفان جان من قیافه رو ببینید

مینا اکبری یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ب.ظ

حدیثهههههه ابجی دوقلووووو.حسنو بگو

همین

حدیث یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ب.ظ

نه سعید نداره ولی اقا سعید کجاس خبری از نیست
امرو یک اتفاقی افتاد مردیم از خنده بگم بگم تازه اینم اومده بود

Keyvan یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ http://goloonak.blogsky.com

آخه مینا خانم ی خواهر واقعی خیلی فرق میکنه اگه پیشت باشه
میتونی حرفاتو بهش بگی
البته خواهر بزرگترا
من ی داداش دارم ک اونم ازم کوچیک تره
کلا خیلی تنهام
البته شما خواهرا هم همتون گلین جاتون رو تخم چشم ماس
داداش میثم سلام

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ

داشتم همینط.ر راهپیمایی میکردم...نمیدونستم حسن برنامه داره از رادیو صداشو شنیدم...همینطور رفتم جلئ تا غرفشونو پیدا کردم...داشت با فریبا باقری اجرا میکرد...طبق معمول مشکی پوشیده بود!
ستاره کدوم دوستت منو شناخته ستاره؟

باهاش نحرفیدی؟!

ستاره نادری˙·٠•●♥●• ●•٠ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ

بچه فاطمه زاهدی کجا رفت؟؟؟

ایناش

فاطمه زاهدی یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ

آقا کیوان نمیتونم درکتون کنم آخه
هم داداش دارم هم خواهر
ولی همه ی ما خواهرتونیم
خوبهههههههههههههههه؟

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ

راستی فاطمه جان(مهدی نژاد)شلوغ بود ولی از دمه خونه ما تا پاتو پیاده یه رب راه بود سریع رسیدم

فاطمه مهدی نژاد یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ب.ظ

عه؟!
چه جالب حدیثه منم چادریم
بچه ها منم داداش ندارم_گفتم که گفته باشم_.
من دوست داشتم یه داداش داشتم
مث یه عکسی که الان براتون اپلود میکنم

حورا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ

حدیثه از حسن بگو
نحرفیدی با هاش؟؟؟؟

اینو من پرسیدم!!
یکی دیگه بپرس

ستاره نادری˙·٠•●♥●• ●•٠ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ

این شکلک خیلی قشنگ

اره

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ

اون موقعی که من رفتم پیش حسن اسماعیل پور برنامش از رادیو پخش نمیشد داشت با حضار!میحرفید...
چنتا پسر رو اعصاب هم جلو غرفه بودن که هی داد میزدنو سروصدا میکردن اعصابه همه رو ریخته بودن بهم...

ایش....

مینا اکبری یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ

حدیثههههه ن تا چند دقیقه دیگه باید برم اینقد حرصم ندهههههه

مرضیه فرهادیان یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ب.ظ

خوووووووووووووووووووووشششششششششش
به حالت حدیثه
مردم از حسودی
دلم آب شد

مینا اکبری یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ب.ظ

اره خب حق دارین داداش کیوان.منم گاهی حسرت داشتن یک ابجی بزرگترو میخخورم.

فاطمه زاهدی یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ب.ظ

ستاره من اینجام
بیشتر کامنت هارو میخونم.

حورا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ب.ظ

عکس نگرفتی حدیثه؟
اینم یکی دیگه

هههههههها راس میگه

Z...Keivan یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ http://goldoonak.blogsky.com

آجی های گل مرسی از همتون

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ

خوشحالم که تو هم چادری ای فاطمه جان
نه نتونستم با حسن بحرفم بس که شلوغ بودحسن داشت شیر کاکائو میخورد که یه پسره داد زد به ما هم بده حسن گف واسه مهموناس!گف مام میخوایم!
بنده خدا حسنم یه دونه بهش داد دوباره پسره گف شیرینیم بده که دیگه حسن میخواس برنامه اجرا کنه محلش نذاشت...اه میخواستم پسره رو بزنم
حدیث خاطرتو نگفتی هنوز؟

فاطمه مهدی نژاد یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ب.ظ

باحالی ازخودته فاطمه جان...قربونت برم

خدانکنه!!!
ولی خیلی خوشم اومد ازت

مینا اکبری یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ب.ظ

اره واقعا خوشششششششش بحالت حدیثه.البته اشکال نداره منو تو دوقلوییم دلامون به هم لوله کشیه.تلپاتی دارییییم

ستاره نادری˙·٠•●♥●• ●•٠ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ب.ظ

حدیثه جون دیگه کیا رو دیدی؟؟
خانم موسوی را دیدی؟؟؟
چادری؟؟خانم عرفانیان چی؟؟

اره خانوم موسوی رو زود بگو!!!

hadiseh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ب.ظ

عزیزمی مرضیه جان
باور کن انقد دوس داشتم همتون بودین جاتون خالی بود
اونجا نیلوفر نوحی و راضیه حسن زاده و حوریه سلیمانو دیدم
آره هم عکس گرفتم هم فیلم ولی داغونه!!

وای عکساتو میفرستی برام!؟!؟
(ببخش بیچارت کردم!!)

فاطمه مهدی نژاد یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ

واقعا که!

چی×؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد