به صدای جوان خوش اومدی.... این وبلاگ در 13 دی ماه 1391 افتتاح شد!
این جا پاتوقی هست برای تمام ما رادیو جوانی ها...برای همه موج سوارا...
مثل تو...مثل من...
__________________
این وبلاگ برای حضور شما همراهان رادیو جوان
و اطلاع رسانی های مربوط با شبکه
و آشنایی بیشتر با رادیو جوان راه اندازی شده است. امیدوارم مورد استفاده شما دوستان عزیز قرار بگیره.
ایمیل ما :fnikiyan@yahoo.com
رادیو جوان ------ >>
تاریخ افتتاح: 4/12/1375
ساعت پخش: 24 ساعته
طول موج: FM – ردیف 88 مگاهرتز
درصد پوشش جمعیتی: 91/77
آدرس اینترنتی: www.radiojavan.ir
پست الکترونیک: radiojavan@irib.ir
شماره تماس روابط عمومی: 22040000
شماره پیامک:30000881
باشگاه رادیویی جوان ----->> تهران – بلوار آفریقا – خیابان تابان غربی –
پلاک 9-طبقه اول-باشگاه رادیویی جوان- شماره تماس: 88884938 - 88884936
ادامه...
آخه مینا خانم ی خواهر واقعی خیلی فرق میکنه اگه پیشت باشه میتونی حرفاتو بهش بگی البته خواهر بزرگترا من ی داداش دارم ک اونم ازم کوچیک تره کلا خیلی تنهام البته شما خواهرا هم همتون گلین جاتون رو تخم چشم ماس داداش میثم سلام
hadiseh
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ
داشتم همینط.ر راهپیمایی میکردم...نمیدونستم حسن برنامه داره از رادیو صداشو شنیدم...همینطور رفتم جلئ تا غرفشونو پیدا کردم...داشت با فریبا باقری اجرا میکرد...طبق معمول مشکی پوشیده بود! ستاره کدوم دوستت منو شناخته ستاره؟
hadiseh
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ
اون موقعی که من رفتم پیش حسن اسماعیل پور برنامش از رادیو پخش نمیشد داشت با حضار!میحرفید... چنتا پسر رو اعصاب هم جلو غرفه بودن که هی داد میزدنو سروصدا میکردن اعصابه همه رو ریخته بودن بهم...
ایش....
مینا اکبری
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ
حدیثههههه ن تا چند دقیقه دیگه باید برم اینقد حرصم ندهههههه
hadiseh
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ
خوشحالم که تو هم چادری ای فاطمه جان نه نتونستم با حسن بحرفم بس که شلوغ بودحسن داشت شیر کاکائو میخورد که یه پسره داد زد به ما هم بده حسن گف واسه مهموناس!گف مام میخوایم! بنده خدا حسنم یه دونه بهش داد دوباره پسره گف شیرینیم بده که دیگه حسن میخواس برنامه اجرا کنه محلش نذاشت...اه میخواستم پسره رو بزنم حدیث خاطرتو نگفتی هنوز؟
حدیثه جون دیگه کیا رو دیدی؟؟ خانم موسوی را دیدی؟؟؟ چادری؟؟خانم عرفانیان چی؟؟
اره خانوم موسوی رو زود بگو!!!
hadiseh
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 ساعت 09:08 ب.ظ
عزیزمی مرضیه جان باور کن انقد دوس داشتم همتون بودین جاتون خالی بود اونجا نیلوفر نوحی و راضیه حسن زاده و حوریه سلیمانو دیدم آره هم عکس گرفتم هم فیلم ولی داغونه!!
بچه ها ترو خدا ببخشید داشتم میحرفیدم واسه فاطمه تعریف میکردم!
سلاااااااااام...اینم جواب سلام شما
هیچی دیگه انقد قیافم جدی بودو چادری بودم فک نمیکرد من حدیثه باشم بعد رفتم با عمو منصورو عمو سعید سلام علیک کرد...خانم عرفانیان گف چقد زود اومدی!!!!گفنم تازه میخواستم زودتر بیام!دیدم فعلا خبری نیس گفتم برم یه کم بکوبونم دهن دشمن!...
افرین
اِ راستی سلام حدیث خانوم
فاطمه جون من دلم بستی میخواد
الهی عزیزم!! وای ستاره .....ما داریم کاش بودی...
اقا کیوان ازاین به بعد بههت میگیم داداش کیوان.خوبهههه؟؟؟؟؟؟
آقا کیوان ماهم مثل خواهرات...البت اون قضیه ناخن تا دلتون بخواد واسه من اتفاق افتاده درکتون میکنم
فاطمه من ساعت 9:45 از خواب بیدار شدم
نه دست و رو شسته نه صبحونه خورده رادیو
رو روشن کردمتا خود ساعت 1!
صدای حدیثه رو هم شنیدم!
محض اطلاع!
وای راستی بچه ها من با فاطمه حرف زدم! خیلی باحاله
بچه هابود اید شبکه 3 طوفان جان من قیافه رو ببینید
حدیثهههههه ابجی دوقلووووو.حسنو بگو
همین
نه سعید نداره ولی اقا سعید کجاس خبری از نیست
امرو یک اتفاقی افتاد مردیم از خنده بگم بگم تازه اینم اومده بود
آخه مینا خانم ی خواهر واقعی خیلی فرق میکنه اگه پیشت باشه
میتونی حرفاتو بهش بگی
البته خواهر بزرگترا
من ی داداش دارم ک اونم ازم کوچیک تره
کلا خیلی تنهام
البته شما خواهرا هم همتون گلین جاتون رو تخم چشم ماس
داداش میثم سلام
داشتم همینط.ر راهپیمایی میکردم...نمیدونستم حسن برنامه داره از رادیو صداشو شنیدم...همینطور رفتم جلئ تا غرفشونو پیدا کردم...داشت با فریبا باقری اجرا میکرد...طبق معمول مشکی پوشیده بود!
ستاره کدوم دوستت منو شناخته ستاره؟
باهاش نحرفیدی؟!
بچه فاطمه زاهدی کجا رفت؟؟؟
ایناش
آقا کیوان نمیتونم درکتون کنم آخه
هم داداش دارم هم خواهر
ولی همه ی ما خواهرتونیم
خوبهههههههههههههههه؟
راستی فاطمه جان(مهدی نژاد)شلوغ بود ولی از دمه خونه ما تا پاتو پیاده یه رب راه بود سریع رسیدم
عه؟!
چه جالب حدیثه منم چادریم
بچه ها منم داداش ندارم_گفتم که گفته باشم_.
من دوست داشتم یه داداش داشتم
مث یه عکسی که الان براتون اپلود میکنم
حدیثه از حسن بگو
نحرفیدی با هاش؟؟؟؟
اینو من پرسیدم!!
یکی دیگه بپرس
این شکلک خیلی قشنگ
اره
اون موقعی که من رفتم پیش حسن اسماعیل پور برنامش از رادیو پخش نمیشد داشت با حضار!میحرفید...
چنتا پسر رو اعصاب هم جلو غرفه بودن که هی داد میزدنو سروصدا میکردن اعصابه همه رو ریخته بودن بهم...
ایش....
حدیثههههه ن تا چند دقیقه دیگه باید برم اینقد حرصم ندهههههه
خوووووووووووووووووووووشششششششششش
به حالت حدیثه
مردم از حسودی
دلم آب شد
اره خب حق دارین داداش کیوان.منم گاهی حسرت داشتن یک ابجی بزرگترو میخخورم.
ستاره من اینجام
بیشتر کامنت هارو میخونم.
عکس نگرفتی حدیثه؟
اینم یکی دیگه
هههههههها راس میگه
آجی های گل مرسی از همتون
خوشحالم که تو هم چادری ای فاطمه جان
نه نتونستم با حسن بحرفم بس که شلوغ بودحسن داشت شیر کاکائو میخورد که یه پسره داد زد به ما هم بده حسن گف واسه مهموناس!گف مام میخوایم!
بنده خدا حسنم یه دونه بهش داد دوباره پسره گف شیرینیم بده که دیگه حسن میخواس برنامه اجرا کنه محلش نذاشت...اه میخواستم پسره رو بزنم
حدیث خاطرتو نگفتی هنوز؟
باحالی ازخودته فاطمه جان...قربونت برم
خدانکنه!!!
ولی خیلی خوشم اومد ازت
اره واقعا خوشششششششش بحالت حدیثه.البته اشکال نداره منو تو دوقلوییم دلامون به هم لوله کشیه.تلپاتی دارییییم
حدیثه جون دیگه کیا رو دیدی؟؟
خانم موسوی را دیدی؟؟؟
چادری؟؟خانم عرفانیان چی؟؟
اره خانوم موسوی رو زود بگو!!!
عزیزمی مرضیه جان
باور کن انقد دوس داشتم همتون بودین جاتون خالی بود
اونجا نیلوفر نوحی و راضیه حسن زاده و حوریه سلیمانو دیدم
آره هم عکس گرفتم هم فیلم ولی داغونه!!
وای عکساتو میفرستی برام!؟!؟
(ببخش بیچارت کردم!!)
واقعا که!
چی×؟